دادگاه بندرعباس

 هنگام ورود تلفن همراه را تحویل می گیرند و از یک بازرسی

 

ساده رد می شوم.خانم ها باید با حجاب باشند و لباس های تنگ و

 

چسبان یا کوتاه نپوشیده باشند.توی یکی از ساختمان ها هر کسی

 

برای کاری آمده از دریافت سوء پیشینه تا پرونده قتل. هر تازه

 

واردی از همان اول نمی داند کجا برود.اما زود همه چیز را یاد می

 

گیرد. زنی در گوشه ای نشسته از چشمانش می شود حدس زد که

 

 زیاد گریه کرده.2 ماه پیش پسرش در اثر تصادف کشته شده. اما

 

راننده که یک زن بوده فرار کرده. ولی کارگری همان جا پلاک را

 

 یاداشت کرده. زن پس از 2 ماه اسیر قانون شده.

 

این جا بخش اجرای احکام هست. شکایت زنی از شوهرش هست.

 

 مردی لاغر اندام به سمت اتاقی می رود که باید شلاق بخورد. زن

 

با برادرش آمده. صدای ناله شنیده می شود. زن اشکش سرازیر می

 

 شود و سالن اجرا را ترک می کند هنوز مرد در اتاقی نامشخص

 

 شلاق را تحمل می کند.کسی چیزی نمی بیند.

 

از ساختمان اجرای احکام خارج می شوم دو جوان پا در زنجیر و

 

 دست در دستبند توجهم را جلب می کند.کسانی که زیاد این جا

 

 آمده اند این صحنه ها نظرشان را جلب نمی کند. صحنه برایشان

 

 کاملا تکراری است. از کنار دو جوان رد می شوم. سرم را به نشانه

 

 تاسف تکان می دهم. پیرمردی می گوید دزدی ، مواد مخدر یا

 

مزاحمت.این روزها خبرهای چاقو کشی و سرقت اموال توسط

 

 جوانان موتور سوار زیاد شنیده ام.

 

وارد ساختمان نوسازی می شوم. در یکی از اتاق ها زن ایرانی آمده

 

تا از شوهر افغانی اش جدا شود. آن ها را به شورای حل اختلاف

 

ارجاع می دهند. هر دو اعتراض می کنند و می گویند که وقتی هر

 

 دو توافق داریم چرا این قدر ما را اذیت می کنید؟ اما پاسخ

 

 مسئول یادآوری قانون است.برگه ای را تحویل می گیرند و دست

 

در دست هم از اتاق خارج می شوند.

 

از سربازی که در دادگاه دوران خدمتش را می گذراند نظرش را می

 

 پرسم. می گوید:این جا هر چیزی که فکرش را بکنی را می بینی.

 

 قتل ،طلاق ، تجاوز، سرقت، خیانت.

 

به نظرم کار کردن در چنین محیطی خیلی طاقت فرسا و دشوار

 

 باشد. و به امید داشتن شهری با امنیت و آسایشی بیشتر.

گزارش تخلف
بعدی