چهارصدمين غروب

با خواندن نوشته "جزيره هرمز" که ترجمه ای از نوشته يک  بازرگان انگليسي بود به روشنی به عظمت و رونق اقتصادی بی نظير جزيره هرمز پی مي بريد. اين روزها چهار قرن از فروپاشی آن شکوه و عظمت می گذرد.ديگر از فروش اسب به هندی ها خبری نيست. فرش ايرانی هم نيست. مرواريد هم نيست.پس از چهارصد سال هنوز جمعيت جزيره به تعداد آن سال ها نرسيده است. با حمله وحشيانه انگليسی ها و سپاه امام قلی خان  هرمز به کلی ويران گشت. و بدين ترتيب غروبی غم انگيز جزيره را فرا گرفت. امسال چهارصد  سال از آن روي داد وحشتناک مي گذرد. در سال های اخير سرمايه گذاری های دولتی در جزيره افزايش يافته است. طرح های ابتکاری جالبی هم اجرا شده که به جذب گردشگر کمک بزرگی کرده است. دگرگونی در حال رخ دادن است  اما  سرعت آن کند است. هنوز مردم جزيره فقيرند. و وضعيت آموزش و سطح سواد بغرنج است.بايد برای آينده ای بهتر تلاش کرد. اما فکر می کنم هرکس در حد خود می تواند فکری و کاری و آغازی باشد برای جزيره ای که  زمانی به گفته اعراب  «نگين» دنيا بوده است.

آيا  بار ديگر جزيره رونق از دست رفته خود را باز می يابد؟

 

گزارش تخلف
بعدی